رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

سر نهفته در اذان و اقامه

الله اکبر: خداى عزوجل بزرگتر است از همه چیز و از آنچه به وصف و نعت درآید، یا در وهم و خیال گنجد، یا ادراک او به عقول و حواس توان نمود یا او را به چیزى قیاس توان کرد.


حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى فرماید که : هرگاه تکبیر گفتى باید خود را و هرچه در آسمان و زمین است در برابر بزرگى و کبریائى او جلت عظمته حقیر شمارى که اگر بنده اى تکبیر گوید و در دلش عارضى باشد به حقیقت چنان است که چیز دیگرى را بیش از حق تعالى در دل تعظیم و توقیر مى نماید و در این حال فرشته اش گوید: که اى دروغگوى ! پندارى که خداى را فریب توان داد، و به خدا قسم که چنین کس از حلاوت ذکر خداى ، محروم و مهجور است و از تقرب و توسل به او، ممنوع و مردود.


اشهد ان لااله الاالله گواهى مى دهم که به تحقیق معبودى سزاوار پرستش نیست جز معبودى یکتاى به حق ، که او را همه صفات کمال است و بس اوست که در خور پرستش است .
و باید که در این شهادت نیز صادق باشد بدانگونه که هیچ چیز دیگر را بر حق تعالى نگزیند و از وى دوست تر ندارد چه هر که چیزى را بسیار دوست دارد و اهتمام تمام در شاءن او کند و بدو دل بندد، در حقیقت او را پرستنده است پس اگر محبت و اهتمام در آن چیز،به امر حق است و به قصد فرمانبردارى او جل شاءنه ، در این صورت حق را پرستنده است والا آنچه را پرستیده که او را به مهر آن واداشته ، چون : شیطان و هواى نفس و مانند آن ...


از احادیث قدسى است که تا تو غیر ما را خواهى ، غیر ما را پرستى .

ما را خواهى خطى به عالم درکشکاندر یکدل ، دو دوستى ناید خوش

هرچه دلبند تو است خداوند تو است و هرچه هواى تو است خداى ، تو است . اراءیت من اتخذ الهه هواه سوره فرقان آیه 439.

اى هواهاى تو، خدا انگیزوى خدایان تو، خدا آزار

از گفتن و اقرار کردن که الله یکى است ، چه سود؛ که در پیش هزار صنم مى کنى سجود علم بى عمل وبال است و قول بى قعل نکال .

اى یکدله صد دله ، دل یکدله کناز هرچه بغیر دوست ، دل را یله کن

خواهى که توحید تو مسجل شود، قبله دل یکتا کن و از غیر حق تبرى ، تا فعل تو مصدق قول تو باشد.

اى آنکه به قبله وفا روست تو رااز مغز چرا حجاب شد پوست تو را

دل در پى این و آن نه نیکوست تو را

یک دل دارى ، بس است یکدوست تو را


اشهد ان محمدا رسول الله گواهى مى دهم که همانا محمد فرستاده خداست جل جلاله و باید که چون این شهادت دهد، به اقتضاى آن رفتار کند و مقتضاى آن اینکه ، اوامر و نواهى آن حضرت را -صلى الله علیه وآله - فرمانبردارى نماید.


چنانکه حق تعالى فرماید: و ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا سوره حشر آیه 7 آنچه آورده است شما را رسول ، فراگیرد و از آنچه بازداشته است شما را، از آن باز ایستد.
حى على الصلوة بشتاب ! روى آر به نماز، ترغیب به نماز در اذان ، از آن جهت است که وضع اذان از براى اخبار است به دخول وقت چه معنى اذان اشعار است یعنى : آگاه گردانیدن .
حى على الفلاح بشتاب ! روى آر به کارى که موجب فوز و رستگارى و ظفر یافتن به سعادت عظمى است در آخرت .


حى على خیر العمل بشتاب ! روى آر به بهترین کار که نماز به درگاه ایزد بى نیاز است .

نزدیکى بندگان نماز استمعراج روندگان نماز است
موقوف علیه کل طاعاتسرکرده جمله عبادات
رکن شرع و ستون دین استشاید گفتن که دین همین است

قد قامت الصلوة به تحقیق که برپا شد نماز یعنى : هنگام شروع ان فرا رسید و این کلمه مخصوص اقامت است و در اذان نیست .


نیز در آخر هر یک تکبیر و تهلیل دعاهاى مخصوص باید گفت .
و همه اذکار در هر کدام دو نوبت است ، مگر تکبیرهاى اول اذان که چهار نوبت باید گفت و تهلیل در آخر اقامت به یک نوبت ...


و اذان را بلند و به تاءنى گفت و اقامت را آهسته تر و تندتر و وقف در اواخر و و فواصل هر دو باید نمود.


و فاصله میان هر دو، به دو رکعت نماز، یا یک سجده ، یا یک نشستن ، یا یک گام برداشتن ، یا به گفتن یک تسبیح یا تحمید است .


اللهم اجعل اقبل بآرا و عملى سارا، و عیشى قارا و اجعل لى عند قبر رسولک محمد صلى الله علیه وآله مستقرا و قرارا 


بار خدایا بگردان دلم را نیکى کننده ، و عمل مرا مسرور و خوشحال گرداننده ، و رزق و روزیم را تازه بتازه آینده ، و زندگانى مرا در خوشى و شادمانى گذرنده ، و بگردان از براى من نزد قبر پیغمبر خود، حضرت محمد -صلى الله علیه وآله - مکان و منزلى در دنیا و جاى اقامت و درنگ در آخرت .
درِ دوم : ادعیه افتتاحیه ، تکبیرات هفتگانه اینک دعاى افتتاح که نوبت آن پس از تکبیر سوم است : اللهم انت الملک الحق المبین ، لااله الا انت ، سبحانک انى عملت سوء، و ظلمت نفسى ، فاغفرلى ذنبى ، انه لایغفر الذنوب الا انت 
اللهم انت الملک الحق المبین بار خدایا تویى پادشاه استوار و پایدار و پدیدار لااله الا انت نیست معبودى سزاى پرستش جز تو سبحانک پاک مى دانم و منزه مى خوانم جناب تو را، از هرچه به جلال تو نسزد و جمال تو را نزیبد.

پاک از آنها که جاهلان گفتندپاک تر زانکه عاقلان گفتند

انى عملت سوء وظلمت نفسى همانا که من بد کردم و به نفس خود ستم روا داشتم و فاغفرلى ذنبى پس بیامرز گناهانم را انه لایغفر الذنوب الا انت بدرستى که نیامرزد گناهان را احدى غیر از تو.


و پس از تکبیر پنجم : لبیک وسعدیک ، والخیر فى یدیک ، و الشر لیس ‍ الیک ، و المهدى من هدیت ، عبدک و ابن عبدک ، بین یدیک ، منک و بک ، و لک و الیک ، لاملجا ولامنجا منک الا الیک ، سبحانک و حنانیک ، تبارکت و تعالیت سبحانک رب البیت 


لبیک کنایه از آنکه : مى ایستم به خدمت تو، ایستادنى پس از ایستادنى یعنى : همیشه ، تو را خدمتگزارم . و سعدیک کنایه از آنکه : فرمان بردم تو را، فرمان بردنى ، پس از فرمان بردنى یعنى : پیوسته تو را فرمانبردارم .


یک نگاه از تو و در باختن جان از منیک اشارت ز تو و بردن فرمان از من

و الخیر فى یدیک آنچه نیک است در دست تو است و از تو برآید و الشر لیس الیک بد را به سوى تو راه نیست و به تو نسبت آن نشاید.


هرچه هست از قامت ناساز کج اندام ماستور نه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست

و المهدى من هدیت راه یافته آنکه تو او را ره نمودى . عبدک و ابن عبدک تو را بنده و بنده زاده ام و بین یدیک که در حضورت ایستاده ام . منک از تو است تمام وجود من و بک و به تو است قوام بود و نبود من و لک و تو راست تملک من . و الیک و به سوى تو است بازگشت من . لاملجاء ولامنجا منک الا الیک نیست پناهى و نه گریزگاهى از تو مگر به سوى تو

غیر از در تو، درى ندانم ،غیر از تو کس دگر نخوانم
اى نام خوش تو بر زبانماز درگه خویشتن مرانم
گر تو ز در خودت برانىروى از تو بدرگه که آرم

سبحانک وحنانیک پاک و منزه مى دانم ساحت کبریائى تو را، از غبار آنچه تو را نسزد و نشاید اى پروردگار.


و درخواست مى کنم از تو، عطوفت فراوان و بخشش بسیار.

گر ما مقصریم ، تو دریاى رحمتىجرمى که مى رود به امید عطاى تست
دانم که در حساب نیاید گناه ماآنجا که فضل و رحمت بى منتهاى تست

تبارکت بزرگوار و برتر و استوار و قائم و دائم و مبداء و موجب همه خیر و برکتها توئى . و تعالیت و بس والا جاهى ، دست ادراک از دامن معرفت تو، کوتاه است و پاى سعى را از وصول به جنابت ، خارها در راه .

اسلام ز جانب فرنگ آوردنآیینه چین ز سوى زنگ آوردن
از باده رخ شیخ به رنگ آوردنبتوان ، نتوان تو را به چنگ آوردن

سبحانک مقدس و منزهى رب البیت اى خداى خانه کعبه به این معنى که به امر تو روى به جانب کعبه آورده و به سوى آن توجه کرده ام وگرنه ، کعبه نیز آفریده تست و نه سزاى پرستش است و نه آن است که پرستش آن مى کنم .


کعبه سنگى بر آستانه تستقبله راهى به سوى خانه تست

و بعد از تکبیر هفتم : وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض ، عالم الغیب و الشهادة حنیفا مسلما على ملة ابراهیم و دین محمد -صلى الله علیه وآله - و هدى امیرالمؤمنین - علیه السلام - و ما انا من المشرکین ، ان صلواتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین لاشریک له و بذلک امرت و انا من المسلمین .


وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض روى دل خود را متوجه ساختم به آنکه ، به قدرت محض بیافرید آسمانها و زمین را عالم الغیب و الشهاده داناى نهان و آشکارا. حنیفا در حالتى که متمایلم از همه دین ها به دین توحید. مسلما در صورتى که فرمانبردارم . على ملة ابراهیم به روش حضرت ابراهیم - علیه السلام - . و دین محمد - علیه السلام - و راه روش دین محمد - علیه السلام - و بر هدایت و راهنمایى ولى الله اعظم على بن ابیطالب امیر المؤمنان که سلام بر او باد. با انا من المشرکین و نیستم از شرک آورندگان مرحق تعالى را، جل شاءنه . (ان صلوتى همانا که نماز من . ونسکى و قربانى یا حج یا همه عبادتهاى من . 


و محیاى و زندگانى من ، یعنى : آنچه که برآنم در مدت حیات ، از اعتقادات صحیحه و افعال حسنه و جمله خیراتى که بجاى مى آورم . و مماتى و آنچه بر آن مى میرم از ایمان و طاعت و مبراتى که پس از مرگ ، عوائد آن به روان من عائد گردد. لله مرخداى راست . رب العالمین که پروردگار جهانیان است . لاشریک له نیست مر او را شریکى :یعنى من در عبادت خود کسى را با او شرک ندهم چون بت پرستان و این کلماتى است که حق تعالى در قران مجید از ابراهیم خلیل - علیه السلام - حکایت فرمود و گفته اند که مراد از این ، تفویض جمیع امور است به حق تعالى یعنى : هرچه کنم و بگویم همه محض خداست .


سفر به سوى تو پویم ، حضر بکوى تو جویمسخن براى تو بگویم ، خمش براى تو باشم

و بذلک امرت و به این ماءمور شده ام و انا من المسلمین و من از زمره فرمان برادرانم .
و باید که در این قول نیز صادق باشد یعنى : روى دل با حق داشته و همه کارها، به او وا گذاشته باشد، نه آنکه بسته کار و بار و رهان دکان و بازار و محو آمال و امیال و مستغرق ، شهوات و غرقه وسوسه ها گردد.

در طریقت کجا روا باشددل به بتخانه رفته ، تن به نماز

پس دروغ گفته ، آنکه روى دل به خدا نیاورده و کار خود به او رها نکرده است و بسا اول کلامى که در نماز، افتتاح به آن کنند، دروغ محض ‍ باشد.


و مستحب است که در حال تکبیرات ، دستها را تا برابر گوشها بردارد، چنانچه کفها به جانب قبله باشد و انگشتان بهم بچسبد، مگر دو انگشت بزرگ و ابتداى تکبیر، ابتداى دست برداشتن باشد وانتهاى آن به انتهاى آن و همچنین مى توان هر یک ازا ین تکبیرات هفتگانه را در آغاز نماز و قبل از آن گفته مى شود، مقارن نیت فرض گفت و تکبیرة الاحرام قرار داد و با آن نماز بست .


حضرت امیرالمؤمنین على (ع ) را پرسیدند، از علت و مصلحت برداشتن دستها در حال تکبیر فرمود: مقصود آنکه خداى بزرگتر است ، یکتاى بى همتاست ، نیست مثل او چیزى و بسوده نشود به انگشتها و دریافته نگردد به حس ها.


نه ادراک در کنه ذاتش رسدنه فکرت بغور صفاتش رسد
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهمنه بر ذلیل وصفش رسد دست فهم

و به روایت دیگر: دست برداشتن ، اشاره اى است به اینکه : اى خدا آمرزگار، در یم گناه غرقه ام ، دستم گیر تا برآیم .


مانده در دشت فراقم ره نما، اى رهنما
غرقه در دریاى هجرم دست گیر، اى دستگیر


انشالله که مورد پسند واقع شده باشد .... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد