رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

تشویق جوانان به نماز

1 ـ نقش خانواده در تربیت فرزندان:

کانون خانواده اولین و بهترین مدرسهاى است که نسلهاى جوامع بشرى از آنجا رشد مىیابند بنابر این اگر والدین یا مربیان خانواده افراد مدیر و با مسئولیتى باشند قطعاً کانون خانواده محیط سالمى براى تعالى و رشد افراد آن خانواده خواهد بود و بالعکس اگر مربى خانواده انسان غیر مسئول و بىقید و شرطى باشد قطعاً افرادى که از آن خانه وارد اجتماع مىشوند انسانهاى مفیدى براى اجتماع نخواهند بود و به همین خاطر دین مسئولیت سنگین و خطیرى را برعهده خانواده گذاشته و ادب و تربیت فرزند را بعنوان بهترین عمل صالح وارثى ماندگار یاد کرده است.


 در نصوص وروایات که از ائمّه معصومین(علیهم السلام) و رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)به ما رسیده بخش عمدهاى از آن را احادیث اخلاقى و تربیتى تشکیل مىدهد که در اینجا به مناسبت موضوع به چند حدیث اشاره مىشود.


على(علیه السلام) در نامهاى خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبى(علیه السلام)مىفرمایند:

فَبادَرْتُکَ بالادبِ قَبْلَ اَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَیَشْتَغِلَ لبُّکَ.«فرزند عزیز در راه ادب آموزى تو از فرصت استفاده کردم و قبل از آنکه دل کودکانهات سخت شود و عقلت به اندیشههاى دیگرى مشغول گردد به تربیت تو مبادرت نمودم و وظیفه پدرى خود را انجام دادم .



و نیز از امام صادق(علیه السلام) در روایتى چنین آمده است که فرمودند: انَّ خیرَ ما ورّث الآباءُ لابنائهم الأدبُ لا المال.

«بهترین ارثى که پدران براى فرزندان خود باقى مىگذارند ادب و تربیت صحیح است نه ثروت و مال .


همه اهتمام امامان معصوم(علیهم السلام) بر این امر مبتنى است که پدر و مادر را در خانواده افراد با مسئولیت بار آورند تا حدى که بىمبالاتى و کم توجهى والدین را نسبت به امور فرزندان و اعضاى خانواده از گناهان و معاصى کبیره بشمار آوردهاند.


امام سجاد(علیه السلام) مىفرمایند: «وامّا حقّ ولدک فان تعلم انّه منک ومضاف إلیک فى عاجل الدّنیا بخیره وتسرّه وانّک مسئولٌ عمّا ولّیته به من حسن الأدب والدلالة على ربّه عزّ وجلّ والمعونة له على طاعته فاعمل فى امره عمل من یعلم انّه مثابٌ على الاحسان إلیه معاقبٌ على الاسائة إلیه .



«وامّا حقّ فرزندت به تو این است که بدانى او از تو بوجود آمده و در نیک و بد زندگى وابسته به تو است و همانا تو در سرپرستى وى، مسئول ادب و تربیت صحیح او هستى و تو مسئولى که او را به سوى خداوند بزرگ راهنمایى نمایى و در اطاعت از پروردگارش یاریش نمایى باید رفتار تو در تربیت فرزندت توأم با احساس مسئولیت باشد، رفتار کسى که بداند در حُسن تربیت فرزنددارى اجر و ثواب و در سوء رفتارش مستحق کیفر و عقاب است.


این مسأله تا آنجا نزد ائمّه(علیهم السلام) اهمیت پیدا مىکند که در حالات عرفانى ادعیه از خداوند استمداد و یارى مىخواستند چنانچه امام سجاد(علیه السلام) در مقابل پروردگارش این چنین دعا مىکنند که:

واعنّى على تربیتهم وتادیبهم وبرّهم. «بارخدایا مرا در تربیت و ادب و نیکوکارى فرزندانم یارى و مدد فرما .


در ادبیات فارسى که سرشار از فرهنگ غنى دینى است و شاید بتوان گفت که غناى ادب فارسى و نفوذ کلام ادیبان ما از مایه و مواد روائى است نثر و نظمهاى فراوانى در این باره وارد شده است. اُدباى مسلمان که توجه خاص و ویژهاى در مسائل فرهنگى داشته و براى ارتقاء فرهنگى جامعه از هیچ کوششى دریغ نداشتند این نکته را همیشه متذکر مىشدند. سعدى که حکایات او در بوستان جهات تربیتى خوبى را دربردارد در این باب چنین سروده است:

چو خواهى که نامت بماند بجاى***پسر را خردمندى آموز و راى

که گر عقل و طبعش نباشد بسى***بمیرى و از تو نماند کسى

بسا روزگار را که سختى برد***پسر چون پدر نازکش پرورد

خردمند و پرهیزگارش برآر***گرش دوست دارى بنازش مدار

شبیه همین شعر سعدى را شعراى عرب در ادبیات خود دارند. احمد شوقى از شاعران معروف و مشهور مصرى است او مىگوید: «یتیم کسى نیست که والدینش او را از غم زندگى رها کرده و او را ذلیل و خوار گذاشته باشند بلکه یتیم کسى است که براى او مادرى باشد که بىقید و بند باشد و یا پدرى که مشغول مسائل دنیایى .


این است نقش تربیتى خانواده که تأثیر ویژهاى دارد و لیکن از این نکته نباید غافل بود که برخى از جوانان با تحصیل علم به حدّى از تأمل و دور اندیشى مىرسند که به واسطه مشورت با مشاوران و مربیان متدّین و دلسوز و یا دوستان آگاه و متعهد، رفتار و آداب خانوادگى خویش را اصلاح نموده و به سمت کمال و سعادت انسانى خویش گامهاى بلندى را برمىدارند و در حقیقت خود را از یتیمى به بلوغ مىرسانند و این گروه از جوانان جزء کسانى هستند که پدر و مادر مورد عاق آنان واقع مىشوند.


2 ـ عدم آگاهى از فریضه نماز:

چنانچه گفته شد بسیارى از قصور و کوتاهىهاى افراد در مسائل دینى بخاطر عدم آگاهى کافى و معرفت لازم از مبانى دینى است. بدیهى است که تلاش و کوشش در هر عملى منوط به وجود انگیزهاى است که قبل از انجام عمل در فرد ایجاد شده است و هیچ انگیزهاى بدست نمىآید مگر با علم و آگاهى و پر واضح است که هر چه قدر آگاهى انسان در آن عمل بیشتر باشد با رغبت و تمایل بیشترى بدنبال آن مىرود و قدرت و توانایىاش در آن کار شدت مىیابد.


باور ما این است که اگر جوانان ما نسبت به نماز و یا سایر فرائض و تعالیم دین اطلاع دقیق و کافى را داشته باشند و از برکات و فضائل و آثار و نتایج آن مطلع باشند هرگز حاضر نمىشوند که چیزى را جایگزین آن سازند.


 وقتى یک جوان مسلمان درک کند و یقین نماید که نماز پایه محکم و استوار دین اوست، نماز ملاک اصلى تمایز کفار با اوست، نماز مایه آرامش روح اوست، نماز اولین گام مسلمانى است، نماز تخلیه همه آلودگىها و پلیدىها و دواى همه امراض و دردهاى درونى و باعث سبکى و سکینت و آرامش قلبى او و لحظه گفتگوى او با محبوب و معبود او و نماز همه دین اوست و نیز صدها آثار مثبت روحى و روانى در آن گنجانیده شده چگونه راضى خواهد شد که آن را با امور دیگر معاوضه نماید.


بنظر مىرسد که عمدهترین مشکل ما این است که در باب نماز از دو امر غفلت کردهایم یکى از اهمیت نماز در اسلام و جایگاه رفیع آن در دین و دیگرى از آثار و اسرار آن که شاید همین امر یعنى آثار و اسرار مهمى که در نماز نهفته است آن جایگاه مهم را برایش در دین ایجاد کرده است.


 اگر از این دو امر در نماز به مقدار کافى بینش حاصل شود هیچ انسان عاقلى آن را در زندگى و حیات خویش ترک نخواهد کرد چون کدام انسان عاقل است که سعادت خویش را با شقاوت و نیکبختى را با تیره روزى مبادله نماید.


3 ـ سستى و تنبلى:

براى حل این معضل که بیشتر جنبه فردى و خصوصى دارد نخست باید عوامل پیدایش آن را جستجو نمود سپس در رفع و حلّ آن کوشید. دانشمندان علوم روانشناسى تنبلى را معلول یک سرى عوامل و علل مىدانند و در واقع معتقدند که تنبلى مانند بىدقّتى خود به خود وجود ندارد بلکه سستى و تنبلى فقط نشانه یک اختلال یابى میلى است که باید علّت آن را جستجو کرد.

روانشناسان علل تنبلى را به سه دسته تقسیم بندى نمودهاند.


 علل جسمانى، علل تربیتى و علل عاطفى. علل جسمانى تنبلى را دائمى نمىدانند بلکه موقتى است مثل خستگى که امرى است مقطعى و موقت. این علل ممکن است از محیط خانوادگى یا اجتماعى نامساعد بوجود آید. مثل فقر مادى، کم غذایى، عدم رعایت بهداشت، والدین نالایق و ناتوان که غالباً در خانه یا مدرسه آنها را هدف سرزنشهایى قراردادهاند که معمولاً نصیب آدمهاى تنبل مىشد.


تجربه نشان مىدهد که اکثر تنبلها به علل عاطفى یا منشى تنبل هستند یعنى از لحاظ جسمى سالم و داراى هوش کافى مىباشند امّا کار خواسته شده از آنها متناسب با ذوق و نیازهاى آنان نیست و در واقع این نوع از تنبلها ناتوان از فعالیت نیستند .


یعنى در حقیقت تنبلى یک مرض نیست بلکه نداشتن یک انگیزه و علاقه درونى است که آن عامل درونى در فعالیت و عدم فعالیت جسم ظاهر مىگردد.


یکى از روانشناسان چنین مىگوید: «در عمق هر فعالیتى یک گرایش درونى عاطفى وجوددارد و در غیر این صورت به امتناع و تنبلى تبدیل مىشود. در حقیقت مىتوان گفت که تنبلى اساساً فقدان علاقه است این عدم علاقه سبب انزجار او از کار خواسته شده مىگردد .


عدم علاقه و نبودن انگیزه را حاکى از یک سرى اختلالات عاطفى مىدانند مثل اضطراب، تناقض، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، حسادت، ترس از سرکوفتها و تنبیهات، خیالپرورى، تهدید عاطفى در برابر پدر و مادر و ضعف، همه دلایلى هستند که ممکن است سبب تنبلى آشکار شوند. و گاهى این نوع تنبلى فقط در برابر یک کار است مثل تنبلى در درس خواندن یا مطالعه کردن و یا بازى کردن و غیره.


 مهمترین تدبیرى که باید اندیشید این است که مربیان و والدین درباره فردى که تنبلى او نتیجه بىعلاقگى و بىدقّتى است او را کمک کنند تا کشمکش روانى و درونى خود را جستجو نماید که فعالیت او را تضمین کند. یعنى آن شناخت و انگیزه را در او ایجاد کنند به جاى آنکه او را مجبور به عملى نمایند.


علاوه بر آنچه که از دیدگاه علوم روانشناسى و تجربیات روانشناسان و روانکاران بیان شد لازم است که دیدگاه دین و ائمّه معصومین(علیهم السلام) را در این باب یاد آور شویم. امّا قبل از بیان آن باید بگوئیم که آنچه روانشناسان در این زمینه گفتهاند مورد تأئید و تأکید دین است و از حیث تربیت مذهبى و دینى باید به همین صورت با افراد تنبل برخورد گردد چون برخورد تند با نوجوان و جوان، انعکاس و نتیجه غیر مطلوب و منفى بدنبال دارد.


امام باقر(علیه السلام) از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) حدیث کرده است که فرمودهاند:


«اسلام دین محکم و قوى خداوند است، راه مستقیم آن را با مدارا بپیمائید و تندروى نکنید افرادى که رفتار تند دارند همانند مسافرى مىباشند که در پیمودن راه، زیاده روى نموده و به مرکب سوارى خودبیش از حد فشار آورده در نتیجه مرکبش از کار افتاده و خودش از پیمودن راه بازمانده و سرانجام به منزل مقصود نرسیده است .


این در حالى است که در دین از سستى و تنبلى بسیار نکوهش بعمل آمده است و از منظر دین عنصر سستى و تنبلى از مهمترین عامل دورى از سعادت و خوشبختى مىباشد. على(علیه السلام) فرمودهاند:

مَنْ اطاعَ التوانِىَ ضَیَّعَ الحقوقَ. «کسى که از سستى و تنبلى پیروى کند حقوق خود را در همه شؤون زندگى ضایع کرده است .


و یا در جاى دیگر مىفرمایند: هَیْهاتَ مِنْ نَیْلِ السعادَةِ السُّکُونُ اِلى الهَوانى والبطالَةِ.

«آرمیدن در آغوش تنبلى و بطالت، دورى جستن از سعادت و خوشبختى است.


و آخرین روایت اینکه: امام باقر(علیه السلام) مىفرمایند:

حضرت موسى(علیه السلام) در پیشگاه الهى عرض کرد پروردگارا کدام یک از بندگانت نزد تو مبغوض تر است؟ فرمود: آنکه شبها چون مردارى در بستر خفته و روزها را به بطالت تنبلى مىگذارند .


4 ـ مجالست و مصاحبت با دوستان:

براى یک جوان که ابتداى ورود او به حیات و زندگى اجتماعى است و شخصیت اجتماعى او در حال شکل گیرى مىباشد آنچه در درجه اول اهمیت قرار دارد و شاید مهمترین عامل در موفقیت و کسب سعادت او در زندگى بشمار آید انتخاب دوست یا دوستان خوب است و آنچه که در این رابطه مهم است و بلکه اقتضاى زندگى اجتماعى انسان مىباشد شناخت برخى از خصوصیات اجتماعى افراد و آشنایى با ملاک و معیارهایى است که در انتخاب دوست خوب لازم و ضرورى است.


 در زندگى و حیات اجتماعى تأثیر دوستان بسیار بیشتر از نقش اعضاى خانواده در زمان کودکى است.


 یک رفیق بد و دوست ناباب در میان دوستان خوب همانند میوه پوسیدهاى تشبیه شده است که در میان میوههاى سالم در جعبهاى قرار گرفته باشد همانطور که یک میوه پوسیده مىتواند میوههاى زیادى را از بین ببرد یک رفیق شر قادر است که افراد زیادى را مثل خود شرور سازد.


 به همین خاطر در روایات زیادى از معصومین(علیهم السلام)وارد شده است که یک جوان باید در این امر حیاتى که گاهى تغییر سرنوشت او بر حول آن محور دور مىزند بسیار مراقب بوده و سنجیده عمل نماید. على(علیه السلام)مىفرمایند:

مَن اتّخذ اخاً من غیر اختباراً اَلجأَهُ الاضطرار الى مرافقة الاشرار.


«کسى که ناسنجیده با دیگران پیمان دوستى مىبندد ناچار باید به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد .


بعد از ذکر این مقدمه کوتاه که روشن شد دوست مىتواند در سرنوشت انسانى مؤثر واقع گردد و خط سیر زندگى و حیاتش را تغییر دهد به نظر مىآید که شناخت ملاکات و معیارهاى دوستان خوب لازم و ضرورى باشد بنابر این برخى از اهم ملاکات دوست خوب را بیان داشته تا اینکه بدان واسطه به انحراف کشیده نشویم.


1 ـ دارا بودن فکر و عقیده سالم:

بر جوانان لازم است که با افرادى مجالست و همنشینى داشته باشند که صاحب عقیده پاک و فکرى سالم باشند چه اینکه داشتن فکرى سالم آدمى را به شخصیت فردى و اجتماعى سالم دعوت مىکند اینکه برخى به دنائت و پستى زندگى روى مىآورند به خاطر آن است که داراى اندیشهاى پاک و صحیح نمىباشند بسیار روشن است که هرگز عقیده صواب انسان را به مسیر ناصواب نمىکشاند.


نوجوانى و جوانى مقطعى از حیات آدمى است که هنوز به نیمروز آن نرسیده بلکه در صبحدم حیات اجتماعى و تکلیفى قرار دارد و باید در هنگامه صبح، گل وجود خویش را با افکار و نیات پاک آبیارى نمود تا پژمردگى زودرس بر او عارض نشود. لازمه طراوت و شادابى گل وجود آدمى به این است که هم همت گمارد تا عقاید فطرىاش را سالم نگه دارد و هم با کسانى مصاحبت نماید که داراى افکار و عقاید پاک باشند.


على(علیه السلام) خطاب به یکى از یارانش بنام حارث همدانى چنین توصیه مىکند که:

یا حارث وَاحْذَرْ صحابَةَ من یفیل رأیُهُ ویُنْکَرُ عَمَلُهُ فَاِنَّ الصاحِبَ مُعْتَبَرٌ بصاحِبِهِ.

«اى حارث از رفاقت با کسانى که افکارشان خطا و اعمالشان ناپسند است دورى کن، همانا آدمى به اخلاق و سیره رفیقش خو مىگیرد و با افکار و اعمال و ى معتاد می شود .


در حقیقت دوست به منزله عضوى از اعضاى بدن است که حفظ و مواظبت آن لازم است پس به همان اندازه که انسان باید در حفظ سلامت خود بکوشد تا آسیبى به او نرسد مىبایست در اعتقاد و افکار دوستان خویش نظارت کند تا عقاید و رفتارش را فاسد نکنند و نیز همت گمارد که دوستان پاک ضمیر را از دست ندهد چون از دست دادن آنها به منزله جدا شدن عضوى از اعضاى اوست.

در سخنى دیگر على(علیه السلام) مىفرمایند: مَنْ فَقَدَ اَخاً فى الله فَکاَنَّما فَقَدَ اَشْرَفَ اَعضائه.

«کسى که دوست خوب خود را که براى خدا با وى پیوند دوستى داشته از دست بدهد گویا شریفترین اعضاى بدن خود را از دست داده است .


2 ـ حسن خلق و فروتنى:

یکى دیگر از معیارهاى مهم در انتخاب دوست این است که او داراى حسن خلق، رفتار پسندیده، تواضع و فروتنى و اوصاف نیکو باشد. فردى که از این اوصاف برخوردار نباشد لایق ارتباط و پیوند دوستى نیست چون اعمال ناشایست او حاکى از نیّات پلیدى است که در باطن اوست. بهترین مزیت ارتباط و دوستى با اینگونه از افراد این است که بتدریج خُلق و خوى او در رفتار آدمى تأثیر مىگذارد. طورى که منش و رفتار دو دوست مثل هم مىشود. در حدیثى از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد شد که فرمودند:

المرء على دین خلیله وقرینه. «روش آدمى بر طبق مذهب و سیره دوست و رفیقش خواهد بود .


این تأثیر در رفتار آنچنان محکم و وثیق است که سلیمان پیامبر(علیه السلام)فرمودند:

«درباره کسى به نیکى و بدى قضاوت نکنید تا دو ستانش را ببینید. چه اینکه آدمى از امثال و اقرانش شناخته مىشود و به صفات همنشینان و دوستانش توصیف مىگردد .


و نیز على(علیه السلام) در دورى از اینگونه افراد مىفرمایند: «لاتصحبُ الشریرَ فَانَّ طبعکَ یسْرِقُ مِنْ طبْعِهِ شراً وَاَنْتَ لاتَعْلَمُ».

«از مصاحبت با مردم شریر و فاسد بپرهیز که طبیعت بطور ناخودآگاه بدى و ناپاکى را از طبع منحرف مىدزدد در حالیکه تو از آن بىخبرى .


و در کلام نورانى امام صادق(علیه السلام) چنین آمده است که: «مَنْ یَصْحَبُ صاحِبَ السّوءِ لایَسْلَمُ».


«کسى که با رفیق بد همنشین شود سالم نمىماند و سرانجام به ناپاکى آلوده مىشود .

همه این تأکیدات و هشدارها از کلمات نورانى معصومین(علیهم السلام)حاکى از آن است که انسان نباید دوستى را انتخاب نموده و با او مجالست نماید که در زندگى مواظب عملکردهاى خود و در مسائل اجتماعى در برخورد با دیگران متوجه منش و رفتارهاى خود نیست و شخصى که داراى اخلاق تند، رفتار ناشایست و برخورد نامناسب باشد از رفاقت با او نهى شده است.


3 ـ عاقل بودن: معیار دیگرى که در انتخاب دوست باید لحاظ گردد میزان علم و آگاهى و عقل و اندیشه اوست. دوست آگاه و عاقل مایه خوشبختى و سعادت و رفیق سفیه و جاهل اسباب ناراحتى و رنج را فراهم خواهد نمود. چون اوّلى با درایت خویش و آگاهى و معرفتى که دارد در انجام اعمال خود تمام جوانب کار را درنظر دارد که هم براى خود و هم براى نزدیکان و دوستانش معضل یا مشکلى را ایجاد نکرده بلکه مشکلات موجود را رفع مىکند امّا دوّمى با علم اندک و عدم تدبیر و دوراندیشى و استفاده نکردن بجا از عقل و اندیشه نه تنها قدرت از میان برداشتن مشکلات را در زندگى ندارد بلکه با سفاهت خویش موانعى را براى خود و دوستان در مسیر پیشرفت زندگى ایجاد مىکند. چه بسا نیّتى خیر در ذهن داشته باشد تا اینکه کار خیرى در حق دوستان انجام دهد و لیکن بر اثر کج فهمى و کم خردى عملى به زیان او انجام مىدهد.


این مورد هم یکى از مواردى است که در احادیث تربیتى از طرف معصومین(علیهم السلام) بدان بسیار تأکید رفته است.


و ما از باب نمونه به چند روایت اشاره مىکنیم.

امام سجّاد(علیه السلام) خطاب به فرزند بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) مىفرمایند:

یابُنىّ اِیّاکَ ومصاحَبَةَ الاحمقِ فانّه یرید أن ینفعک فیضرّک.

«اى فرزندم از رفاقت با احمق پرهیز کن چون او اراده مىکند که به نفع تو قدمى بردارد ولى بر اثر حماقت و نافهمى مایه زیان و ضرر تو مىشود .


در حدیث دیگر تأکید شده که از اینگونه افراد فاصله بگیرید چون مصاحبت با ایشان موجب مىگردد که شما هم در آینده مثل آنان گردید و اینگونه از رفتارهاى نابخردانه بسیار سریع در شما اثر گذارد.

امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند: مَنْ لَم یَجْتَنِبْ مصاحبة الأحمقِ اوشَکَ اَنْ یتخَلَّقَ بأخلاقِهِ.

«کسى که از رفاقت با احمق پرهیز نکند تحت تأثیر کارهاى احمقانه وى واقع مىشود و خیلى زود به اخلاق او متخلق مىگردد .


بنابر این دوستى با انسانهاى غیر عاقل و جاهل جز سختى و رنج چیزى را به ارمغان نخواهد آورد و تحفهاى جز ایجاد مشکل در بر نخواهد داشت. چنانچه امام حسن عسگرى(علیه السلام) فرمودند: صدیقُ الجاهل تَعِبٌ.


«دوست انسان جاهل همیشه در سختى و زحمت است .

یا على(علیه السلام) مىفرمایند: صدیقُ الاحمق فى تعب. «دوست انسان احمق همواره در رنج است .


متقابلاً در برخى روایات رفیق عاقل و آگاه به داروى شفا بخش تشبیه شده است که مىتواند امراض اخلاقى و ناهنجارىهاى رفتارى را درمان نماید. امام صادق(علیه السلام) در روایتى بسیار زیبا چنین فرمودند:

«دوستان صمیمى سه قسمند: اوّل کسى که همانند غذا از ضروریات و لوازم زندگى به حساب مىآید و در همه حالات، انسان به او نیازمند است و او رفیق عاقل است. دوّم کسى است که وجود او براى انسان به منزله یک بیمارى مزاحم و رنج آور است و او رفیق احمق است. سوّم دوستى است که وجودش نافع است همانند داروى شفا بخش و ضد بیمارى است و او رفیق عاقل و لبیب است (یعنى داراى فکرى عمیق و دور اندیش است)»(24).

4 ـ خوشنامى و شهرت داشتن به خوبى:

در جامعه روستایى یا شهرى که در آن زندگى مىکنیم برخى از خانوادهها به خوبى و پاکى و نجابت و نیک نامى شهرت دارند و بالعکس برخى دیگر به بدى و زشتى و بىایمانى مشهورند همه همت یک جوان باید در این باشد که اگر قدرت اصلاح چنین افرادى را دارد که با آنها طرح دوستى ببندد و در مقام ساختن و اصلاحشان بر آید بسیار کار پسندیدهاى است و چون غالباً چنین قدرتى از غالب جوانان بعید است لذا سفارش اکید بر این است که با این قشر مجالست و رفاقتى نداشته باشید. در توصیههاى اولیاى دین در این زمینه از دو چیز نهى شده است.


یکى نزدیک شدن به مراکز و مجالس بدنام کننده و دیگرى رفاقت با افراد بدنام و مورد اتهام.

در وصیت على(علیه السلام) به فرزندش امام حسن مجتبى(علیه السلام) چنین آمده است که: ایّاکَ وَمَواطِنَ التُّهمَة والمجلسِ المظنونَ بِهِ السُّوءُ فَاِنَّ قرینَ السَّوءِ یَغُرُّ جَلیسَهُ.


«از مراکز بدنام و محلهاى مورد تهمت و از مجالسى که مورد سوء ظن است دورى کن به دلیل آنکه رفیق بد، دوستش را فریب مىدهد و او را به کار ناپسند تحریک مىکند .


و نیز پیامبر عظیم الشّأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: اَولى النّاس بالتُّهمَةِ مَنْ جالَسَ اهلَ التهمة.

«شایستهترین مردم براى بدنام کردن و ننگ اجتماعى کسى است که با بدنامان مجالست داشته باشد .


قطعاً کسى که داراى اعمال و عقاید خوبى باشد و مردم او را به صفات نیک بشناسند در حالیکه با افراد بدنام مجالست نماید و با آنها حشر و نشر داشته باشد تدریجاً مورد اتهام واقع مىشود و چه بسا بدنامى آنان در او سرایت نموده و او را مورد تأثیر قرار دهد.


5 ـ صادق بودن و صداقت داشتن:

از اوصاف دیگرى که در آئین دوست یا بىملاک و محور است این است که رفیق باید در گفتار صادق و در رفتار صداقت داشته باشد. صدق در گفتار و صداقت در رفتار، تعدیل شخصیت انسان را به همراه دارد.


آنکه در گفتار صادق نبوده و سعى در درست جلوه دادن قضایاى کاذب است و یا در اعمال و رفتار خود تلاش مىکند که نوعى رفتار تصنعى و کاذب را براى خود ایجاد نماید و در وراى آن رفتار حقیقى خود را بپوشاند از دیدگاه علوم روانشناختى از نوعى کمبود و کاستى روحى و باطنى رنج مىبرد و سعى دارد که از این طریق آن کاستى خود را به این صورت جبران نماید. واِلا کسى که داراى شخصیت متعادل و حقیقى بوده و از تعدیل روحى و روانى برخوردار باشد نیازى نمىبیند که به کذب قولى و عملى دست زند.


روانشناسان مدعىاند که با تجربه ثابت شده است آنانکه از حیث شخصیتى ضعفى در خود مىبینند و یا کمبود عاطفى در خود احساس مىکنند سعى دارند که خود را به نحوى در میان دوستان مطرح سازند که یکى از بهترین راهها بزرگ نمائى در امور است و اینان همیشه مىخواهند خوبى را بدى، راست را دروغ، زیبا را زشت، راستى را کجى، نزدیک را دور و هر امرى که جلوهاى تازه و اعجاب آور داشته باشد نمایان سازند تا اینکه خود مطرح گردند. و شاید به همین دلیل باشد که در اخبار و روایات ائمّه(علیهم السلام) انسان کاذب و دروغگو به سراب تشبیه شده است و از پیمان دوستى با آنان شدیداً نهى شده است.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد